راز خانواده ملکه(قسمت5)
 
leave it to me
Keep moving forward
 
 
شنبه 30 شهريور 1392برچسب:, :: 1:34 ::  دستای کوچولوی : ♫ ♪ لوچیا آنا-go go tomago♪ ♫

هنگام غروب میرنا و کریستال داشتن با تاکسی به خونه میرنا برمیگشتن میرنا از پنجره وی وی ان و وردا رو دید که دارن فوتبال بازی میکنن

میرنا:هه هه هه اون دوتا واقعا باحالن حتی موقع غروب هم میان بازی میکنن خیلیم شجاع

کریستال:خب باید بگم که اینشون شبیه منه

وقتی رسیدن میرنا از ماشین پیاده شد

وی وی ان و وردا دیدنش به طرفش دویدن گفتن:میرنا!!!!!

میرنا:خخخ خیلی خب بچه ها شیطونی که نکردین

وردا:نه فقط وقتی وی وی ان میخواست منو بزنه من خودمو عقب زدم و اون از پله ها افتاد پایین ولی چیزیش نشد.

میرنا:واقعا وای وی وی ان حالت خوبه؟

وی وی ان:خوبم فقط یه خرده سرم درد کرد ولی الان خوب شد

میرنا:خب بچه ها یه خبر خوب کریستال امشب خونه من میمونه.

وردا:هورا میشه ماهم بیایم؟

وی وی ان:{به وردا نگاه کرد}فریاد!!!!!!!

میرنا:اوهوم البته که میشه.

کریستال از ماشین پیاده شد و گفت:سلام بچه ها ولی متاسفانه کفش پاش نبود و جورابش گلی شد

وی وی ان و وردا:آخخخخخخخ!!!!

کریستال:چی شده چیزیو فراموش کردم کفشم کیفم لباسم؟!!!!

وی وی ان و وردا:خب فکر کنم باید یه فکری به پاها و جوراب هات بکنی کریستال

کریستال به پاهاش نگاه کرد دید جوراب گرون قیمتش گلی شده فریاد زد:نههههههههه من این جورابامو به زور خریدم حالا چیکار کنم میرنا زود باش بریم خونه!!!!

بعد با سرعتی مثل باد به طرف خونه میرنا دوید

میرنا:صبر کن.کریستال با اون جورابا نمیتونی بری تو خونه وایسا ببینم!!!!

موقعیت/خونه میرنا

وی وی ان و وردا داشتن  شطرنج بازی میکردن

وردا:اههه تو داری تقلب میکنی چنددفعه دستتو رو کنم؟

وی وی ان:بشین بریم بابا تو هر وقت بخوای ببازی از این چرندیات میگی!!!

وردا:برو بابا عمرا برد با منه

وی وی ان:فقط عجله نکن وردا آها وزیرتو گرفتم

کریستال و میرنا:ههههههههههههههه

کریستال:جدی میگم شیطونی اینا مثل شیطنت های بچگی های منه

میرنا:راستی اون دختر عینکی که باهاش امروز دعوا کردی کی بود؟

کریستال:دیانا رو میگی؟ولش کن بابا من و اون از بچگی ضد هم بودیم.

میرنا:چرا؟

کریستال:خب میدونی ما همیشه توی یه محل بودیم و همیشه باهم والیبال بازی میکردیم اونم همیشه توی تیم ضد من بود تیم ما همیشه برنده میشد و باهم دعوامون میشد

و بعد یاد گذشته افتاد

میرنا:چه باحال؟

کریستال:اوهوم آره خیلی باحاله بعد یه دفعه گوشی کریستال زنگ زد کریستال گوشی رو برداشت.

کریستال:بله ااااا آقای دامیان شمایین؟!!!!

آقای دامیان:بله خواستم بگم که فردا میخوایم جوابتون رو بدیم فردا ظهر همینجا باشین دیگه حرفی ندارم

کریستال:اوهههه بله باورت میشه میرنا فردا قراره بهت جواب بدن.

میرنا:ولی ممکن نیست جوابشون مثبت باشه

کریستال:نگران نباش

وی وی ان و وردا:اوهه یعنی دوباره میخواین برین؟

میرنا:ناراحت نباشین بچه ها قول میدم ما هیچ وقت از هم جدا نمیشیم شایدم یه روز بردمتون اونجا اونجا خیلی قشنگه

کریستال:خب دیگه بس کن برو بساطت رو جمع کن میخوایم بریم

فردای اونروز میرنا و کریستال داشتن با تاکسی به طرف برنامه میرفتن توی راه میرنا یه دفعه احساس کرد دارد فیلیز رو میبیند

میرنا نگه دارین خواهش میکنم نگهدارین

بعدش پیاده شد رفت جلو دید فیلیز داره بازی بسکتبال رو نگاه میکنه

کریستال:میرنا چی شده؟

میرنا:نگاه کن اون فیلیز نیست؟

کریستال:نه امکان نداره!!!

میرنا:چرا؟

کریستال:آخه چرا دختر باکلاسی مثل فیلیز باید بازی بسکتبال نگاه کنه؟

میرنا:نمیدونم!!!!!

کریستال:ولش کن بیا بریم لزومی نداره به خاطر اون دختره از تاکسی بمونی

وقتی به ساختمون رسیدن دیدن چندتا دختر دارت درمورد فیلیز حرف میزنن یکی میگفت:ببینم فیلیز دامیان بازیکن بسکتبال بوده؟

اون یکی در جواب میگفت:آره اون یکی از بازیکن های معروف دبیرستان بودن ولی نمیدونم چرا دیگه نمیاد بازی کنه؟

اون یکی:حتما دوباره میاد بازی میکنه.

میرنا:شنیدی فیلیز بازیکن بسکتبال بوده.

کریستال:امکان نداره میلی دامیان بسکتبال رو جز محدودیت های خونوداگی اعلام کرده و فیلیزم از هیچ کس به اندازه اون نمیترسه.

میرنا:ولش کن بیا بریم

و رفتن

فیلیز از اونطرف اومد خواست در اتاق های استراحت رو باز کنه ولی در خودبه خود باز شد و یه پسر موقهوهای ازش اومد بیرون فیلیزم یه خرده ترسید

البته پسره خود تای بود

تای:امممم ببخشید خانم ترسوندمتون؟

فیلیز:اوههه ....نه.....من...فقط!!!!!!!

یه دفعه اندرو در رو محکم باز کرد اومد تو طوری که فیلیز ترسید

اندرو:دوست عزیز من تای امروز چه قدر جذاب شدی میخوای بعدا یه چیزی بخوریم

تای:اندو ترسوندیش!!!!!!Andro you"re scareding her

اندرو:وای ببخشید امممم من دارم میرم.

تای:اوهههه ببخشینش یه جورایی مغز نداره

فیلیز:.........!!!

تای:بازم ببخشید.

فیلیز:نه اشکالی نداره من فقط آماده چنین چیزی نبودم فقط همین بعد گذاشت رفت

فیلیز رفت توی استراحتگاش روی مبل نشست بالش رو بغل کرد که دوستش رز اومد

رز:خب فیلیز جون امروز بهت خوش گذشت؟

فیلیز:چیزی نبود مثل روزهای دیگه.

رز:بس کن فیلیز اخه چرا تو اینجوری

فیلیز:

رز:توروخدا فیلیز جونم ببین همه دخترا مخصوصا دخترای این برنامه مثل گل شادن ولی تو همیشه آرومی و یه جا نشستی بهم بگو چیزیت شده؟

فیلیز عصبانی شد بالش رو اونور پرت کرد و فریاد زد:هیچیم نیست!!

رز:!!!!!!!!!!!!!!!!!

فیلیز یه خرده خودشو آروم کرد و با آرامش گفت:دست از سرم بدار رز. و گذاشت رفت

خب اینم از این ههههههه

نمیدونین چه قدز خستم

نظر بدین ها وگره راست راستکی نفرینتون میکنم


نظرات شما عزیزان:

Angelina
ساعت0:28---1 مرداد 1393
مثل همیشه عالی بود
پاسخ:مرسی


VAMPIRE GIRL
ساعت2:05---9 تير 1393
خب وقتی ندونی کی نظر نداده چجوری میخوای نفریش کنی؟؟

VAMPIRE GIRL
ساعت2:03---9 تير 1393
خو وقتی ندونی کی نظر نداده چطوری میخوای نفرینش کنی؟؟؟

الناز
ساعت20:03---13 آبان 1392
خویی التین این که همش داستانه ولی خوبه فردامیبینمت دمت شوفاز
پاسخ آتسوکو:خخخخخخ باشه


فاطمه
ساعت8:44---9 آبان 1392
سلام التین من از مدرسه که اومدم بیرون سریع رفتم توی وبلاگت خییلی خوبه
پاسخ:سلام مگه امروز مدرسه است؟


صوفی
ساعت15:26---31 شهريور 1392
سلام..



کجایی؟

چرا به اسمت ایلا اضافه کردی؟
پاسخ:سلام هستم+چون آیلا اسم مرود علاقمه


نگین استلا
ساعت12:10---30 شهريور 1392
خسته نباشی
پاسخ:مرسی


نگین استلا
ساعت12:09---30 شهريور 1392
سلام التین هستی ؟
پاسخ:هستم


طراح چت روم
ساعت2:19---30 شهريور 1392
سلام دوست عزیز من ی سایت بزرگ طراحی چت روم داشتم سایتم فیلتر کردن و من از حرسم میخوام چت روم بسازم و یک سوم قیمت ان ها بفروشم به کمک شما دوستان این چت روم از امنیت بالایی بر خوردار هست و محیط گرافیکی خوبی داره ادرس وبلاگ هم این dizchat.lxb.ir

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید من در این وبلاگ داستان مینویسم که امیدوارم خوشتون بیاد میتونین منو آلتین یا لوچیا آنا صدا کنین یا گوگو تماگو درضمن من دراین وب عضوم http://dastanmn.mihanblog.com تورو خدا بهش سر بزنین قول میدم پشیمون نشین
آخرین مطالب
همسایه ها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رویاهای یک ستاره و آدرس mirena.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 65
بازدید کل : 56842
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 252
تعداد آنلاین : 1